باور چیه؟
اول بیاین یک تعریف از باور باهم داشته باشیم بعدش بریم ببینیم باورهای کپکزده چیه.
هر چیزی که وارد ذهن ما میشه و تکرار میشه، تبدیل میشه به باور ما.
پس باور بهطور کلی ۲ بخش داره: ورودیهای ذهن ما + تکرار این ورودیها.
ورودیهای ذهن شامل هر چیزی که میبینیم، میشنویم، میگیم، میخونیم و بهطور کلی هر چیزی که وارد ذهنمون میشه.
و نکته مهم اینجاست که این ورودیها تکرار بشن. یعنی بهشون فکر کنیم یا دربارهشون صحبت کنیم یا دربارهشون مطالعه کنیم.
پس از اینجا متوجه میشیم یک موضوع با یکی دو بار تکرار شدن، تبدیل به باور ما نمیشه.
مثلا اگه من الان به شما بگم هر جایی که هستید بهترین جا برای رشد شماست،باورتون نمیشه. ولی اگه این رو از زبان ۱۰ نفر دیگه بشنوید، خودتون هم هر روز دربارهش فکر کنید و دنبال اثباتش باشید، احتمال اینکه تبدیل به باورتون بشه خیلی بیشتره.
خب بریم سراغ باورهای کپکزده
حالا که تعریف باور رو باهم یاد گرفتیم، خیلی راحت میشه متوجه شد باور کپکزده چیه.
باوری که از ورودیهای منفی و بهدردنخور و کپکزده ساخته بشه، باور کپکزده است.
هر چیزی که نشون دهنده ناامیدی، نتونستن، غر زدن و اعتراض باشه، مثل:
من از سنم گذشته، من سنم کمه، من نمیتونم، توی شهر ما نمیشه کار کرد، همه بد بخت شدن،توی ایران نمیشه موفق شد، آدمهای پولدار بدن و ….
این باورهای کپکزده یک مانع جدی در مسیر هدفهای مال هستن.
چطوری از شرشون خلاص شیم؟
اول بیاین یک واقعیتی رو درباره ذهنمون باهم مرور کنیم.
ذهن ما شیطونه، یعنی اینکه دوست نداره بیکار بشینه.
دوست داره همهش مشغول باشه.
اگه خودمون مشغولش کنیم که هیچی ولی اگه رهاش کنیم، میره سراغ هر چیزی که دم دستشه.
دم دستیترین ورودیهای ذهن هم معمولا منفی هستن و باعث ایجاد باور منفی میشن.
این ورودیهای منفی مثل اخبار، آدمهای منفینگر، فکر و استرس آینده، مرور اتفاقات تلخ گذشته و … ذهن ما رو مشغول خودش میکنه و باورهای کپکزده رو میسازه.
پس ما باید حسابی مراقب ذهنمون باشیم.
خیلیها اینجور موقعها میگن من فلان سمینار انگیزشی رو رفتم،فلان کتاب مثبت رو خوندم ولی هیچی نشد و باور من درست نشد.
ببین ایراد از اون کتاب و سمینار نیست، ایراد از ناخودآگاه و باورهای این افراده.
بیاین یه مثالی بزنم براتون:
فرض کن یک آدم ۱۳۰ کیلویی پر از چربی، میره باشگاه ورزشی، یکماه هم وزنه میزنه و تمرین میکنه و روی تردمیل میدوه، بعد از یکماه مانکن میشه؟
معلومه نمیشه، نهایتا بعد از یک ماه ۵-۶ کیلو وزن کم میکنه.
باید این تمرین و ورزش ادامه داشته باشه تا اون نتیجهای که میخواد رو بگیره.
در مورد باورهای ما هم همینه. ما ۲۰-۳۰-۴۰-۵۰ سال با این باورهای منفی زندگی کردیم.
حالا میخوایم با یک کتاب و یک سمینار خوب بشیم، در حالیکه ناخودآگاه ما پر از منفیه.
مثل این میمونه که بخوای درد مزمن بدن رو با یک مسکن استامینوفن خوب کنی،چند ساعت آروم میشه دوباره درد شروع میشه.
ما باید به شکل دیوانهوار حجم ورودیهای مثبت ذهنمون رو بالا ببریم و حجم ورودیهای منفی رو کم کنیم تا به مرور زمان (دقت کنید به مرور زمان این اتفاق میافته) باورهای کپکزده کمتر بشن و باورهای سالم جایگزین بشن.
پس یادمون باشه، باورها رو ۱-۲ روزه نمیشه تغییر داد.
چند تا تکنیک باور ساز
خب حالا میخوام چند تا کار بگم که انجام بدیم برای اینکه باورهای بهتری داشته باشیم:
۱-اخبار ممنوع: اخبار سم خالصه و یکی از اصلیترین منابع باورهای منفی و خطرناکه. هر مدل اخباری رو باید تعطیل کنیم. روزنامه، تلویزیون، کانالهای خبری، پیجهای خبری و … همه تعطیل
۲-شکرگزاری کردن: شکرگزاری باعث میشه تمرکز ذهن ما از نداشتهها بیاد روی داشتههامون و همین روی باور ما تاثیر خیلی خوبی میذاره.
۳-تصویرسازی درست: تجسم هم میتونه یک ورودی منفی باشه هم ورودی مثبت. اگه هدفمون رو تصویرسازی کنیم روی باورمون تاثیر مثبت میذاره. ولی وای از اون موقعی که مشکلات گذشته یا ترسهای آینده رو برای خودمون تجسم کنیم. پس از تصویرسازی درست استفاده کنیم تا باورمون ساخته بشه.
۴-کلام مثبت: اول این نوشته گفتم که چیزهایی که میگیم جز ورودیهای ذهنمونه، خب پس کلام مثبت بگیم که باورهای مثبت داشته باشیم.
۵- مثال نقض: این کار خیلی خوبیه برای اینکه زور باورهای کپکزده رو توی ذهنمون کم کنیم. هر باور منفی که داشتی، بلافاصله دنبال مثال نقض بگرد براش. مثلا میگی توی ایران نمیشه موفق شد، برو دنبال موفقهایی که توی ایران موفق شدن. یا میگی خانمها نمیتونن موفق بشن، برو دنبال خانمهایی که موفق شدن. این کار بهشدت روی ذهن ما تاثیر میذاره.

یادمون باشه اگه قصد داریم باورهای خودمون رو اصلاح کنیم، باید زحمت بکشیم، مثل همون آدم ۱۳۰ کیلویی.
باید مداوم روی باورها و ورودیهای ذهنمون کار کنیم.
اگه کسی گفت ۱-۲ روزه باورت رو درست میکنم بدون داره بهت دروغ میگه.
ما باید هر روز تمرینهای ذهنی رو انجام بدیم و هر روز مراقب ورودیهای ذهنمون باشیم.
و در نهایت، ما چیزی رو دریافت میکنیم که باور کنیم که لیاقتش رو داریم و براش تلاش کنیم، نه چیزی که دوستش داریم.